یاشاریاشار، تا این لحظه: 17 سال و 17 روز سن داره

یاشار

تشویق و تنبیه

چند تا سی دی آموزشی در مورد تربیت فرزندان خریدم جالبه که بعد از اینکه مطلب تنبیه را نوشتم اونجا هم راجع به تشویق و تنبیه صحبت می کرد و من کلی چیز یاد گرفتم . از دید روانشناسان دو نوع تشویق داریم : تشویق مثبت و تشویق منفی تشویق مثبت یعنی اضافه کردن یه چیز خوب به مجموعه یعنی مثلا فرزندمون یه کار خوب می کنه و ما بهش جایزه می دیم یا از او در مقابل جمع تعریف می کنیم. تشویق منفی یعنی کم کردن یه چیز بد از مجموعه یعنی مثلا فرزندمون یه امتحان سخت داره و ما بهش میگیم چون امتحان داری امروز لازم نیست اتاقتو مرتب کنی . اما این تشویق تحت شرایط خاص انجام میشه و نباید زیاد تکرار بشه همینطور دو نوع تنبیه داریم : تنبیه مثبت و تنبیه منفی تنبیه مثب...
19 ارديبهشت 1391

تنبیه ( به معنای آگاهانیدن و بیدار کردن )

پنج شنبه شب هفته قبل وقتی می خواستیم از خونه خاله سارا برگردیم طبق معمول همیشه دوست نداشتی بیای (البته شاید حق داری چون اونجا با آرش و ایلیا ( پسر خاله هات ) بازی می کنی ولی خونه تنهایی ) کلی گریه کردی مقاومت کردی و حتی حرف بد زدی خیلی ناراحت و عصبانی شدم و بهت گفتم تا چند روز تنبیهی و خونه خاله سارا نمیارمت . البته نذاشتم توی مدت تنبیه بهت بد بگذره روز جمعه رفتیم دلفارد ( روستای بسیار زیبای نزدیک شهرمان جیرفت که بابانجاتی اونجا خونه داره و اگه خدا بخواد خودمون هم می خوایم یه سویت کوچولو اونجا بسازیم ) عصر شنبه هم به خاله سارا گفتم با بچه ها یه ساعتی بیان اونجا ( آخه بیشتر ما می ریم چون آرش کلاس اوله و عصرها باید مشقهاش رو بنویسه ) و دیروز ع...
18 ارديبهشت 1391

همراه با بابا مهدی

دیروز عصر به بابات گفتم از این به بعد یاشار یک روز با من و یک روز با تو باشه . گفتم از بس یاشار همیشه با من بوده خیلی روش حساس شدم خیلی وسواسی شدم و اینقدر به هم وابسته شدیم که اگه خودش هم بخواد مستقل بشه من نمی ذارم ضمن اینکه باید با تو هم باشه و هم اینکه من خسته می شم . بالاخره دیروز عصر با بابات رفتی بیرون . رفته بودین تربیت بدنی بعدش پارک و آخرش رفته بودین خونه بابا نجاتی ( بابای بابا مهدی ) از باغچه خونشون سبزی چیده بودین وقتی اومدی خونه حسابی خسته بودی برعکس بقیه شبها که نمیخواستی زود بخوابی گفتی خوابم میاد منم خیلی سرحال تر بودم و بیشتر از همیشه حوصله ات را داشتم . دیروز عصر من رفتم خونه یکی از همکارام وقتی می رفتم بابات گفت...
13 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاشار می باشد