فراموشی مامان
عزیزم خیلی متاسفم . دیروز ظهر وقتی رسیدیم خونه گفتی مامان برام خوراکی نذاشته بودی . وای که چقدر ناراحت شدم شاید صدبار گفتم الهی بمیرم مامان . چطور یادم رفته بود ؟!! . بهت گفتم باید به خانم معلمتون میگفتی به من زنگ بزنه . مثل اینکه فقط گفته بودی خانم مامانم برام خوراکی نذاشته ( الهی بمیرم ) و اونم فقط گفته لابد یادش رفته !! و دیگه هیچکاری نکرده ( راستی معلمتون عوض شد و یه خانم دیگه به اسم سمنبر میجانی اومده ٬ خانم خوبیه ولی فکر نمیکنم چندان تفاوتی داشته باشه و من بعدا فکر کردم ما کار اشتباهی کردم در هر حال معلم قبلی هم بد نبود و داشت تلاششو میکرد ) . از شدت گرسنگی یه دونه کیک از یکی از همکلاسیات به اسم علی لورگی گرفتی ( بمیرم مامان چقدر شما بچه ها مظلوم و معصومین) . امروز دوتا لواشک اضافه تر برات گذاشتم که بهش بدی و ازش تشکر کنی . قربونت برم مامان خیلی بابت این قضیه ناراحت شدم خیلی زیاد . در عوض وقتی اومدی خونه یک عالمه سیب زمینی سرخ کرده ٬ دو تا ران مرغ. یک لیوان شیر ٬ یک لیوان شربت آبلیمو و دو تا کیک خوردی !!
زنده و سلامت باشی خوشگلم . دوستت دارم خیلی زیاد . عاشقتم همیشه