یاشاریاشار، تا این لحظه: 17 سال و 17 روز سن داره

یاشار

عزیییییزم

            دیروز بهت گفتم یاشار جان شانزدهم خرداد عروسی خاله طلاست همه میریم اصفهان . (قبلا گفته بودم که خاله طلا اینا عقد کردن و هنوز عروسی تگرفتن ) گفتی مامان اخ ( یعنی اخم ) کردن یعنی اینکه نخندیدن تا حالا فکر میکردی خاله طلا اینا اخم کردن یعنی نخندیدن و اصلا نمیدونستی عقد چیه؟!! مطمئنا هنوزم نمیدونی فقط فهمیدی اخم و نخندیدن نیست ...
28 ارديبهشت 1392

دورکاری مامان

            مامان جان الان که دارم این مطلبو می نویسم خیلی اعصابم خورده . از پارسال دولت یه بخشنامه ای داد که خانمهایی که فرزند زیر 7 سال و ابتدایی دارند پنج شنبه ها دورکار بشن . پارسال اینقدر اذیت کردن و لفتش دادن تا بالاخره از آذر اجرا شد تا پایان همون سال در صورتی بقیه جاها براش مدتی تعیین نکردن و  بر اساس همون بخشنامه خانمها توی سال جدید هم پنج شنبه ها رو دورکارن و اداره نمیان. حالا امسال جلسه گرفتن و توش مصوب کردن غیر از فرمهای بلند و بالای پارسال که پر کردیم  باید یه طرح بلند و بالای توجیهی بنویسیم . فکرشو بکن برای بخشنامه دولت که لابد یکی قبل از اجراش طرح توجیهی براش ته...
24 ارديبهشت 1392

دوست داری بنویسی

           عزیز مامان چقدر عجله داری برای نوشتن. ایلیا پیش دبستانیش توی مدرسه بود واونجا نوشتن نشانه ها رو باهاشون کار کردن اما توی مهد شما فقط خوندن کار کردن از طرفی آرش هم که کلاس دومه و مشق می نویسه بهمین خاطر تو هم به من میگی سرمشق برات بنویسم تا تو هم از روشون بنویسی اما میگن نباید توی خونه با بچه ها کار کرد و روش تدریسا عوض شده. شبا معمولا قبل از اینکه خواب بری برای خودت تا ١٠٠ میشمری . از ١٠٠ به بعد هم یه کم بلدی البته با کمک . یه بار منو مجبور کردی به طور خلاصه تا میلیارد  و بیلیون هم بشمرم . تازه هنوزم میگفتی بعدش چیه و من گفتم مامان اعداد تا بینهایتند و هیچوقت ت...
23 ارديبهشت 1392

جالبه

            دیروز داشتی می گفتی اللظافت منم ایمان. بعدش میگفتی اللظافت منم ماشین ... اللظافت منم مامان .... . این حدیث رو توی مهد کودک بهتون یاد دادن " النظافة من الایمان " ولی تو فکر میکردی تلفظش اونه   ...
2 ارديبهشت 1392

چندتا عکس

              این چند تا عکسو ایام عید توی مزرعه ی بابا نجاتی خاله طلا ازتون گرفته و برام ایمیل کرده دست گلش درد نکنه از همینجا می بوسمش ...
1 ارديبهشت 1392

تولد 6 سالگیت

               خوشگل مامان ٦ ساله شدی . ٢٩ فروردین روز تولدت بود برات یه جشن تولد کوچک گرفتیم کیکتو بیرون سفارش دادم و برای شام پیتزا درست کردم . تقریبا دست تنها بودم و فرصت نکردم زیاد عکس بگیرم اما چندتایی گرفتم بعدا برات میذارمشون. حتی فرصت تزیین هم نکردم همش میگفتم جای خاله طلا خالی برا اینجور کارا خیلی حوصله داره . ولی به هر حال بهت خوش گذشت . تولدت مبارک عزیز دلم خیلی خیلی دوستت دارم   همیشه سالم و سلامت و شاد باشی. ضمنا همزمان با تولدت سالگرد وبلاگتم هست پارسال همین موقع برات درستش کردم .   ...
1 ارديبهشت 1392

بعضی علائق یاشار

         خوشگل مامان! همکارا داشتن راجع به بچه هاشون صحبت میکردن یادم افتاد وقتی کوچک بودی بین یک تا دو سالگی به قدری علاقه به بازی با وسایل خونه به خصوص از نوع برقیش داشتی هرچه باهاشون بازی میکردی کافی نبود وقت خواب با خودت میبردی تو رختخوابت . مثلا دیگ ، اتو و حتی جارو برقی به اون بزرگی !!      خیلی با وسائل برقی بازی می کردی مرتب با خودت میکشوندیشون اینور و اونور میزدیشون توی پریز برق و در می آوردی. همه میگفتن تو رو خدا مواظب باشین خیلی خطرناکه . خیلی زیر و روشون میکردی وقتی هم جایی میرفتیم اولین چیزی توجهتو جلب میکرد لوازم برقی ، تلویزیون و کامپیوتر و اینجور چیزا بود...
12 اسفند 1391

یکی از سوالاتت اینه

         پسر گل مامان ! قبلا از من پرسیدی بچه ها چطور به دنیا میان گفتم اول تو شکم مامان رشد میکنه بزرگ میشه و بعد توی اتاق عمل دکتر از تو شکم مامان درش میاره گفتی چطور میاد تو شکم مامان گفتم مامان از خدا میخواد خدا هم بهش میده چند روز پیش خیلی جالبه می پرسیدی مامان بچه کجای خداست که میده به مامانا متوجه نشدم گفتی از کجا میارتش مثلا تو دستشه ...     مونده بودم چی بگم !  چی باید میگفتم؟  گفتم مامان یه کم که بزرگتر شدی برات توضیح میدم الان متوجه نمیشی اما تو میگفتی حالا بگو ...     ...
9 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یاشار می باشد